جیغ زخمم، سایه را آتش زده
شعرهایم لحظه ای حالش بده
خاطراتم، تلخ و شیرینش، بسی
پر زعشق و شورش و دلواپسی
روزگاری غصه و ماتم، نبود
فکر دینار و غمِ درهم، نبود
شور و شوق و ذوق بازی، کم نبود
سر برای هیچ رنجی، خم نبود
چهره ام گلگونه های لاله داشت
آسمان در سینه ام کاشانه داشت
در نگاهم گرگ و بره هم طراز
پیش چشمم خلق جمله برفراز
حیف، آن ایام چه با سرعت گذشت
ابرهای خوشگلش از سر گذشت
لذت آن کودکی شد تا همیشه ماندنی
طعم گیلاس و آلاسکا، آب نبات و بستنی
از پسِ آن، نوجوانی سر رسید
دوره ی بازی به هر قیمت رسید
توپ و تور و کوچه و تیم محل
چرخ بازی، خوشتر از شیر و عسل
دوستی های قشنگ آن زمان
خاطرات ماندنی تا پای جان
کیک و نوشابه گاه گاهی ساندویچ
سُک سُکِ پُر التهاب پشت پیچ
بازی لی لی ، زمانی هفت سنگ
لذّت شمشیربازی و تفنگ
وَه چه زیبا نوجوانی داشتیم
با صفا بود آنچه می پنداشتیم
ناگهان شور جوانی سر رسید
غیرت و مردانگی از ره رسید
آرزوی جمع ما اعزام بود
تیر و ترکش ها گُل اکرام بود
آهِ غیرت آسمان را می درید
یک نفر از بین ما چون می پرید
دوره ی جبهه همه عاشق شدیم
عاشق دین، عاشق خالق شدیم
خون تازه آن هم از نسل جوان
برد اهل جبهه را تا آسمان
پشت جبهه عدّه ای حسرت زده
عده ای غمگین و هم ماتم زده
عده ای دست دعا برداشتند
بذر غیرت را همان ها کاشتند
عده ای دیگر تدارکچی شدند
عده ای دوشکاچی و توپچی شدند
بعضی از یاران من دل برده اند
با تبسم تیر و ترکش خورده اند
غصه ما بعد هر حمله چه بود؟
زنده بودن بعد دلداران چه سود
روزگار جنگ و مفقود و شهید
لحظه هایی که کسی چون آن ندید
شد ذخیره در تمام زندگی
شهد ایثار و ره رزمندگی
بعد جبهه، جنگ دیگر سر گرفت
دشمن دیرین ره دیگر گرفت
یک طرف روح جهادی در خروش
و آن طرف بزم و رفاه و عیش و نوش
جای خالی شهیدان در ره سازندگی
می فشارد قلبها را در مسیر بندگی
عده ای تجربه را منکر شدند
به اصول عاشقی کافر شدند
راه جبران خسارت های جنگ
جستجو کردند در مشت فرنگ
مشت دشمن گُل ندارد داخلش
پوچ پوچ است و نباشد حاصلش
قرض از بانک جهانی دشنه است
دشمن است او پس به خونت تشنه است
دام دشمن رونق عاریتیست
اختلاف ما، همه ماهیتیست
راه ما، تنها ره خودباوریست
اتکاء بر دشمن کافِر، خریست
این همه نسل جوان جویای کار
واردات خارجی ننگ است و عار
پس تو ای قانون گذار و ای وزیر
راه غیرت، راه عزّت، پیشه گیر
کشور ما پُر زاحسان خداست
فکر خلّاق رئیسان، پس کجاست
همّت خود را تو ضایع ساختی
در جهالت عمر خود را باختی
بهتر آن باشد بر جوانان رو کنی
روزهای سختِ جنگ، الگو کنی
باز هم راه تعالی وحدت است
شاهراه سربلندی همّت است
شرط پیروزی توکل بر خداست
خیل نیروی جوان، اکسیرهاست
یک کمی دور از تکبّر چاره کن
رشته خودکامگی را پاره کن
بی من و تو کشور ما ماندنیست
چونکه خاکش از جوان و خون، غنیست
دیگران هم پُر زذوق و پُر زشوق خدمتند
کمتر از من، کمتر از تو، تشنگانِ قدرتند
قدر نسل نو بسی دانستنیست
خاطرات پیرمردان، خواندنیست
محمد پیکری
زمستان 96
1-زندگی ترکیب کلید واژه هایی است که هر کدام جایگاه خود را در شبانه روز یک انسان پیدا می کنند و شخصیت او را در کنار عمرش شرح می دهند.
2-یک سخن با تدبیر گاهی از صد قدم بی تدبیر موثر تر است.
3-انسانهایی که دچار غرورند تنفر دیگران را نسبت به خویش را نمی بینند.
4-قدرت اندیشه، بسیاری از کاستی هارا جبران می کند.
5-نیروی عشق، جهانی خلق می کند که خورشید آن امید است.
6-مهمترین مانع فعالیتهای جمعی، خودخواهی های افراد همان جمع است.
7-کسی که با قصد دست یابی به هدفی از خواب برمی خیزد، رختخوابش را پر انرژی و با نشاط ترک میکند و شب هنگام وقتی به رختخوابش باز می گردد به احتمال پنجاه درصد به خاطر رسیدن یا نزدیک شدن به آن هدف، پرانرژی و با نشاط به بستر خواب خود وارد می شود ولی کسی که بدون هدف از رختخواب برمی خیزد به سختی رختخوابش را ترک می کند و با اندوه و خستگیِ صددرصدی به رختخوابش بر میگردد.
8-شغل آدمی گاهی ترجمان غاری است که تنهایی آرامش بخش او را فراهم می سازد.
9-اگر دنیای اطراف خود را چنانکه می پسندید نمی توانید تغییر دهید به جای جنگیدن با همه کس، در پناهگاه اندیشه و خیال خود دنیایی که دوست دارید بسازید و از آن لذت ببرید.
10-تواضع هنر کسانی است که لذت فهمیدن را بیشتر چشیده اند و از عقده ی خود کم بینی کمتر رنج می برند. بخلاف متظاهرین و پرخاشگرانی که با هتک حضوری و غیابی دیگران کمبود های خود را اظهار می کنند.
محمد پیکری
درباره این سایت